ساده اما داستان کوتاه زندگی

ساخت وبلاگ
امروز رفتم کوهنوردی اولین روز پاییز 99تفاوت کوه و جنگل و دریاوقتی پایین کوهی عظمتش تورو میگیره به خودت میگی من نمیتونم برم بالا شروع که میکنی نزدیک قله میشیبالا نگاه میکنی بهت انگیزه میده حتی آدمها تنبل که تا قله برن بالاوقتی میرسی نوک کوه احساس غرور میکنی اعتماد بنفس کوه عظمتشو بتو میبخشه....آماوقتی کنار دریا روی ساحلی عظمتش تورو میگیره احساس پوچی کوچیکی میکنی میبینی هیچی نیستی بخاطر همین میگن نگاه کردن به دریا عبادتهچون میفهمی چقد خدا بزرگه جنگل وقتی میری داخلش گم میشی اصلا معلوم نیست کجایی جنگلی  تنها چیزی که  عظمتشو بتو میده فقط کوه کوهمن خودم عاشق کوهستانم ساده اما داستان کوتاه زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 108 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:14

امروز رفتم کوهنوردی اولین روز پاییز 99تفاوت کوه و جنگل و دریاوقتی پایین کوهی عظمتش تورو میگیره به خودت میگی من نمیتونم برم بالا شروع که میکنی نزدیک قله میشیبالا نگاه میکنی بهت انگیزه میده حتی آدمها تنبل که تا قله برن بالاوقتی میرسی نوک کوه احساس غرور میکنی اعتماد بنفس کوه عظمتشو بتو میبخشه....آماوقتی کنار دریا روی ساحلی عظمتش تورو میگیره احساس پوچی کوچیکی میکنی میبینی هیچی نیستی بخاطر همین میگن نگاه کردن به دریا عبادتهچون میفهمی چقد خدا بزرگه جنگل وقتی میری داخلش گم میشی اصلا معلوم نیست کجایی جنگلی  تنها چیزی که  عظمتشو بتو میده فقط کوه کوهمن خودم عاشق کوهستانم ساده اما داستان کوتاه زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:25

ای کاش میشد عمرو بخشید

ای کاش عمرمو میدادم به مادرم

جوانی که  برای من  پیر شد 

خیلی زشته که  اسم پدر همجا مینویسن

مادر ها چی پس مگه ادم نیستن 

تو اینجا زن ها  اصلا به شمار نمیان

ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 159 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:25

نمیدونم چی دوسدارم به چی علاقه دارمنمیدونم میخوام چیکار کنمنمیدونم چرا انقد قدم میزنم با خودم حرف میزنم بازم نمیدونم میخوام چیکار کنمچرا گنگماحساس میکنم نمیتونم کاری بکنم انگار با چسب اهن  پاهام چسب زدن زمینفقط من اینجورم  یا جوان های ایرانی اینجورنما ایرانی اینجوریم  یا جوان های اروپایی هم اینجورین. ساده اما داستان کوتاه زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:25

رفتم قشم خودم تنهای اولین سفر تکیم بود خیلی حال داد

هوا خوب مناظر قشنگ از همه قشنگ تر جزیره هرمز بود

شنا کردم  خرید همجا گشتم

سال بعد میرم  بوشهر و کیش

ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 188 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 15:06

این فیلم ها و نوشته ها و سخنرانی های انگزیشی میخونم جو میگیره منم موفق بشم یهو یادم میاد منم کلی ارزو دارم بهشون برسم.تا میام شروع کنم میبینم چقد سخته  الان برنامه غذایی دارم رعایت میکنم سختهاز خیلی چ ساده اما داستان کوتاه زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 15:06

با رسول و مهدی رفتیم تور کویر

مثل همیشه برنامه و نقشه همه چیز با من 

بود. من گفتم میرم کویر شب این ستاره هارو میبینم

اما نشد که نشد هوا خیلی کثیف بود

حتی بیابون هام  از شر انسان در امان 

نیست. خیلی حال داد بزن و برقص 

افراد تور و.... 

 

ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 15:06

دوسدارم با تور برم کیش اما کسی نیست....

همه درگیر کار زندگی کردن خودشون

نمیدونن چطور زندگی کنن

من کیش میخوام

ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 21:07

مهم نیست برام ....

چیزهای که باهاشون قبلا حال میکردم

بهم انرژی میدادن برام کسالت بار شده...

انگیزه ای تو هیچ کار ندارم....

من چرا اینجوری شدم....

ای کاش کسی بود حرفمو میفهمید...

 

ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:13

​​​​​​چشام بسته بودم انگار هیچی نمیدیم تقصیر بقیه نیست تقصیر خودمه که ندیدمچنتا اتفاق باعث شد چنتا از دوستای که فک میکردم قدیمین بشناسم3هفته اس اعصابم خورده تازه یکم از اعصبانیتم کم شده همه تو خوشیبا ساده اما داستان کوتاه زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 213 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:53